کد مطلب:148580 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

شب فراموش نشدنی عاشورا
چنان كه گفتیم امام حسین علیه السلام با یاران خود، روز دوم محرم سال 61 وارد سرزمین كربلا شدند و سپاه حر آنها را از مراجعت و از آمدن بسوی كوفه ممانعت نمود، امام علیه السلام دستور داد خیمه ها را در كربلا برپا كردند.

از روز دوم تا دهم، در این چند روز گردان به گردان سپاه دشمن به طرف كربلا می آمدند.

آخرین گردان، به فرماندهی «شمر بن ذی الجوشن» بود كه با چهار هزار نفر مسلح، به كربلا آمدند.

ابن زیاد برای عمر سعد نامه نوشته بود كه شنیده ام می خواهی از راه صلح وارد گردی، اگر چنین فكر را در سر داری كنار برو و فرماندهی را به «شمر» واگذار كن، عمر سعد كه دل بسته ی به ریاست و مقام بود، حاضر به این واگذاری نشد، بلكه تصمیم گرفت، فرمان ابن زیاد را اجرا كند و با حسین علیه السلام بجنگد.

بعد از ظهر تاسوعا سپاه دشمن به پیش آمد و قصد حمله داشت، حضرت عباس علیه السلام از طرف امام حسین علیه السلام مأمور شد، با آنها مذاكره نموده و یك شب را از آنها مهلت بگیرد، حضرت عباس علیه السلام جلو لشگر را گرفت و با سران دشمن مذاكره كرد كه یك شب را مهلت دهید آنها اختلاف رأی داشتند، سرانجام بنا شد شب عاشورا را مهلت دهند.

شب عاشورا فرا رسید، به به چه شبی، از یك سو امام حسین علیه السلام


خطبه می خواند و اصحاب و یاران را آماده ی رزم می كند، از سوی دیگر جلسات مشورت برای دفاع برپا می شود، از سوی سوم بعضی اصحاب مثل حبیب بن مظاهر در جنب و جوش كمك رسانی است زمزمه تلاوت قرآن و دعا و مناجات نیز از هر سو شنیده می شود. امام حسین علیه السلام به خاطر علاقه ای كه به خواندن قرآن و دعا و مناجات با خدا داشت آن شب را مهلت گرفته بود، صدای مناجات و زمزمه ی حسین و اصحابش در بیابان نینوی فضای ملكوت را معطر كرده بود.

از سوی دیگر صدا و ناله ی كودكان تشنه كام بلند بود، حبیب بن مظاهر، خنده بر لب دارد، یزید بن حصین همدانی به او می گوید: چه وقتی بهتر از امشب برای شادی است، چرا كه فردا با حوریان بهشتی ملاقات می كنیم، بریر نیز خوشحال است و همچنین دیگران. [1] .

تنها نگرانی ای كه ناراحت كننده بود، وجود بانوان حرم و كودكان بود، امام حسین علیه السلام اشعار بی وفایی دنیا را خواند و فرمود:



«یا دهر اف لك من خلیل

كم لك بالاشراق والاصیل



من صاحب و طالب قتیل

والدهر لا یقنع بالبدیل



و انما الامر الی الجلیل

و كل حی سالك سبیل



ای (مردم) روزگار اف بر شما، كه چه بسیار صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و طالبان حق ما را به قتل رساندی و روزگار هرگز به گرفتن بدل و عوض، قانع نمی شود و به هر حال توكل به


خدای بزرگ و هر زنده ای راهی را می پیماید و انسان زنده باید به دنبال عقیده اش قدم بردارد.»

حضرت زینب علیهاالسلام همه چیز را در این اشعار فهمید، سرشك اشك از دیدگانش سرازیر شد، گریه كنان نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت: پدر و مادر و برادرم امام حسن علیه السلام از میان رفته اند تو یادگار آنها هستی آن هم چنین!...

امام، سخنانی به او فرمود كه قلبش آرام یافت، سپس او را سفارش به گرفتن احكام از امام سجاد علیه السلام كرد او و بانوان حرم را توصیه به صبر و استقامت نمود. [2] .

در این شب فراموش نشدنی، یاران و خویشان، هر كدام به زبانی، وفاداری خود را به حسین علیه السلام اظهار كردند و امام علیه السلام آنها را ستود و فرمود: «من یارانی باوفاتر و بهتر از یارانم و خویشانی محكم پیوندتر از خویشانم ندیده ام.»

به هر حال حسین علیه السلام و یاران در آن شب با خدا راز و نیاز و مناجات داشتند و به تعبیر روایات، همچون «زمزمه ی زنبور عسل» در حال ركوع و سجود و قیام با خدا سخن می گفتند و همین زمزمه ها موجب شد، عده ای از سپاه دشمن تحت تأثیر قرار گرفتند و 32 نفر از آنها به سپاه حسین علیه السلام پیوستند. [3] .



[1] مقتل الحسين مقرم، ص 259.

[2] اقتباس از مدرك قبل، ص 260 تا 262.

[3] بحار ج 44، ص 393 و 394.